وبلاگ نویسی چه تاثیری روی زندگی من داشته است؟
خیلی سال پیش، همان زمانها که تازه اینترنت پرسرعت یا ADSL سر از تخم درآورده بود و هنوز همه دسترسی به آن نداشتند و شاید اصلا کمی قبلتر از آن من با وبلاگنویسی آشنا شدم.
باید بگویم که وبلاگنویسی را مدیون بلاگفا هستم. آن روزها سرویس بسیار خوب و همیشه پیشرویی بود. یادم نیست که آیا قبل از این وبلاگ هم وبلاگ دیگری داشتم یا نه.
در همین سالها بود که شروع کردم به یادگرفتن دروپال و از آنجا که به شعار « درگیری، یادگیری » اعتقاد دارم در حین یادگیری سعی کردم یک وبلاگ هم بسازم. و این وبلاگ در نهایت تبدیل شد به یک وبلاگ آیتی به نام آیکلاب.
در این وبلاگ در مورد اخبار دنیای آیتی مینوشتم. از خبر تا آموزشهای مربوط. مجموعه کاملی از آموزشهای مربوط به سرویسهای گوگل را هم تهیه کرده بودم که مورد استفاده بسیاری بود و تقریبا آیکلاب برای برخی محل رجوع برای پیدا کردن سوالات خود در مورد سرویسهای گوگل بود.
وبلاگنویسی در آیکلاب را میتوان مهمترین و کلیدی ترین کاری دانست که تا به حال انجام دادهام. نوشتن باعث شد تا من دوستان مهمی پیدا کنم که امروز نقش اساسی در توسعه کسبوکارم دارند. افراد زیادی از این طریق من را شناختند و برند شخصی خوبی برایم ساخته شد.
از وبلاگنویسی در آن زمان خاطرات زیادی دارم. یکی از این خاطرات اولین مصاحبهای بود که انجام دادم. آنروزها هم مثل امروز شایان شلیله از افراد موثر و شناخته شده در فضای وب فارسی بود و کسبوکاری داشت به نام OLC در حوزه آموزش زبان انگلیسی.
من هم به عنوان یک وبلاگنویس آیتی تصمیم گرفتم از نزدیک با شایان آشنا بشم و مصاحبهای با او انجام بدم. یادم نیست از چه طریقی پیامی به شایان دادم ولی خیلی زود و بیدردسر قراری گذاشتیم و مصاحبهای انجام شد.
مورد دیگری بود که کسی ایمیل زد که با استفاده از مطالب منتشر شده در وبلاگ شما در دانشگاه ارائه داده و نمره کامل را گرفتهام.
اما یکی از پر بازدیدترین نوشتههای من ماجرای هک کردن پهباد RQ170 آمریکا بود. به محض مطلع شدن از این خبر شروع کردم به جستجو در مورد روش هک شدن این پهباد و پستی در این مورد نوشتم. شاید اولین پستی بود که در مورد روش هک شدن این هواپیما منتشر میشد و یکی از خبرهای داغ آن روزها بود. بازدید این پست خیره کننده بود. تا به حال هیچ نوشتهای با این سرعت خواننده جذب نکرده بود.
یکی دیگر از نوشتههایی که به نظرم پر بازدید بود درباره دعوای فردی بود که دامنه Facebook.ir را ثبت کرده و شرکت Facebook از او شکایت کرده بود. این خبر در رسانههای بینالمللی مثل Mashable هم منتشر شده و سر و صدای زیادی به پا کرده بود. من با یک جستجوی مختصر مالک دامنه را در ایران پیدا کرده و مصاحبهای با او کردم. این مصاحبه هم خیلی تاثیر خوبی روی ترافیک سایت داشت و تقریبا دوستانی که افراد تاثیرگذاری در وب بودند این پست را خواندند. یادم هست پرهام باغستانی هم برای این پست یک کامنت گذاشت و کامل بحث قانونی را شرح داد.
یادم هست آنروزها آرش کریمبیگی مدیر روابط عمومی ایرانسل بود و برای اولین بار وبلاگنویسها را هم به نشست خبری ایرانسل دعوت میکرد. حضور در این مراسم سالیانه در کنار باقی خبرنگارها را میتوان اولین روزهای به رسمیت شناختن وبلاگها دانست. یکی از خاطراتی که دارم از یکی از این نشستها است.
آن روزها آرش زاد هم وبلاگی داشت به نام وبلاگینا که از همه نظر خیلی حرفهای و مرتب بود. در یکی از همایشهای ایرانسل متوجه شدم که آرش ترتیبی داده که بتواند به شکل زنده گزارش مراسم را در وبلاگش منشتر کند. گزارش زنده در آن زمان بیشتر به این شکل بود که شما یک صفحه معمولا با آدرس Live روی وبلاگت داشتی و در لحظه خبر را تایپ کرده و منتشر میکردی. چیزی شبیه به استریم توییتر. البته آرش آن روز به دنبال پخش زنده ویدیویی بود که یادم نیست شد یا نه. اما من اصلا چنین برنامهای برای پخش زنده یا بهتر است بگویم گزارش متنی زنده از رویداد را نداشتم. حتی بستر مورد نیاز را روی آیکلاب نداشتم. همینطور که با خودم فکر میکردم که چقدر خوب میشد اگر من هم برای همایش بعدی یک همچین کاری را انجام دهم ناگهان فکری به ذهنم رسید آن هم استفاده از گوگل داکز بود.
یک گوگل داکز ساختم و لینک آنرا در وبلاگم منتشر کرده و اعلام کردم که روی این لینک گزارش زنده همایش منتشر خواهد شد. اتفاق جالبی افتاد. برای خیلیها جالب بود بدانند چطور میشود چنین کاری را با گوگل داکز انجام داد. تازه با استفاده از این مکانیزم به محض اینکه من تایپ میکردم بقیه میتوانستند ببینند و این حس جالبتری برای بیننده داشت. میشود گفت که گزارش دیگر خیلی زنده بود. علاوه بر این میتوانستند سوالات خود را در چت باکس گوگل داکز بپرسند تا در همایش مطرح کنم. به نظر خودم یکی از از جالبترین و موثرترین ایدههای بداهه من در وبلاگنویسی همین کار بود.
یکی دیگر از کارهای جالبی که انجام شد حضور در اولین استارتآپ ویکندها به عنوان رسانه بود. تجربه جالبی بود. یادم هست عکس جلسه هماهنگی استارتآپ ویکند اول را یکی از خبرگذاریها منتشر کرده و اتهاماتی را هم به ما وارد کرده بود. خلاصه برای اینکه به امروز برسیم داستانهای زیادی داشتیم.
یکی از مهمترین کارهایی که آنروزها انجام دادم ساخت پادکستی با عنوان آیپالس بود. آیپالس مجموعه مصاحبههای صوتی بود با افراد سرشناس در وب فارسی. از برنامهنویس تا کارآفرین. هدف من در این مجموعه پادکستها این بود که بدانم مسیر موفقیت هر کدام از این افراد چیست. استقبال از این پادکست هم بسیار خوب بود و هم اکنون هم تقریبا همه آنها بجز یکی دو قسمت در همین سایت در دسترس است.
در مجموع باید اعتراف کنم بیشتر فرصتهایی که امروز در نظر شغلی در اختیار دارم را مدیون وبلاگ نویسی هستم. امروز هم وبلاگ نویسی میکنم و معتقدم هیچ وقت دوره وبلاگ نویسی به سر نیامده است. آن روزها ما برای جذب خواننده کلی فعالیت میکردیم. امروز فکر میکنیم خواننده نداریم چون عصر وبلاگنویسی به پایان رسیده. نخیر این ما هستیم که تنبلی کردیم و کار نمیکنیم.
لذا من پیشنهاد میکنم از وبلاگنویسی غافل نشوید. از همین امروز دست به کار شوید و وبلاگ خودتان را راه بیاندازید.
دیدگاهها/سوالات کاربران
اون قسمت آخرش خیلی خوب بود مصطفی، انگار که الان تو سوشال مدیاها دنبال تلاش کردن برای گرفتن مخاطب هستیم و فکر میکنیم بلاگنویسی مرده…
مرسی که به #روزوبلاگستان اهمیت میدی 🙂
عالی بود جناب لامعی لذت بردیم منم از سال ۸۶ شروع کردم مثل شما از زمین خاکی و از اینترنت ذغالی …
لذت بردم من ممنون از مطلب مفیدتون جناب لامعی عزیز
لطفا نکات زیر را در نظر داشته باشید: