ماجرای عجیب ۲ پست وبلاگ
مغز آدم رفتارهای عجیبی دارد. البته شاید کلا آدم در نهادش مکانیزمهای عجیبی دارد. انگار یک چیزهایی در اعماق وجود آدم هست که همیشه دنبال پیدا کردن جواب آنها است. چند روز پیش مطلبی نوشتم در مورد اینکه چطور مطالب بیشتری از یک کتاب را یاد بگیریم؟ امروز به شکل اتفاقی در حال جستجو در گوگل نوشته دیگری از خودم در ویرگول را پیدا کردم با عنوان چطور مطالب بیشتری از یک کتاب را به خاطر بسپاریم؟ که ۲ سال پیش آنرا نوشته بودم. اول که مطلب روی ویرگول را در گوگل دیدم با خودم گفتم چقدر عنوان این مطلب شبیه مطلبی است که دو روز پیش نوشتم بعد دیدم لینک ویرگول لینک وبلاگ خودم است. پست روی ویرگول را باز کردم و یک چیز جالبتر دیدم. عکس هر دو پست وبلاگ یکی است.
چند لحظه باورم نمیشد. چطور امکان دارد یک موضوع اینطور بعد از ۲ سال هنوز مساله ذهنی من باشد و وقتی تصمیم برای نوشتن میگیرم هم عنوان و هم عکس شبیه به هم باشد.
با خودم فکر کردم حتما خیلی چیزهای دیگری هست که سالهای سال مسئله آدم باقی میماند و شاید آدم همیشه در تلاش است که آنها را بفهمد و یا حل کند . احتمالا هر بار هم که موضوع از پس ذهنش رو میآید با خودش فکر میکند که الان این موضوع برایش اهمیت زیادی پیدا کرده، بیخبر از اینکه سالهای سال است که با این موضوع در ذهنش کلنجار میرفته است .
به این فکر کردم که اگر میشد آدم لیستی از این موضوعاتی که در درونش نهادینه شده داشته باشد چقدر خوب میشد. اینها با ارزشهای ذاتی آدم گره خوردهاند و احتمالا بخش پر رنگی از شخصیت آدم هستند. شاید اینها را اصلا نشود تغییر داد.
اگر اطمینان داشتیم که این لیست، ارزشهایی هستند که ما به آنها وابسته هستیم و در درونمان با گوشت و پوستمان مخلوط شدهاند شاید آنها را میپذیرفتیم و از آنها به عنوان مزیت رقابتی استفاده میکردیم.
آیا تا به حال این اتفاق برای شما هم افتاده است؟ آیا متوجه چنین ارزشهایی شدهاید؟
دیدگاهها/سوالات کاربران
لطفا نکات زیر را در نظر داشته باشید: