• اول: واقعاً بازاریابی چیست؟

    فراتر از فروش؛ درک بازاریابی به‌عنوان یک علم خلق ارزش


    وقتی بیشتر مردم واژه‌ی «بازاریابی» را می‌شنوند، بلافاصله به تبلیغات، کمپین‌های شبکه‌های اجتماعی یا بیلبوردهای چشمگیر فکر می‌کنند. اما بازاریابی واقعی بسیار عمیق‌تر از این‌هاست. در اصل، بازاریابی فقط درباره‌ی فروش نیست؛ بلکه درباره‌ی خلق ارزش است. بازاریابی یعنی آن‌قدر خوب مخاطب‌ات را بشناسی که محصول یا خدمت‌ات دقیقاً با نیاز او منطبق باشد و خودش را بفروشد.

    تعریف بازاریابی

    بیایید با چند تعریف کلاسیک شروع کنیم:

    فیلیپ کاتلر، که اغلب به‌عنوان پدر بازاریابی نوین شناخته می‌شود، بازاریابی را چنین تعریف می‌کند:

    «علم و هنر کاوش، خلق و ارائه‌ی ارزش برای تامین نیازهای یک بازار هدف، به شکلی سودآور.»

    ست گادین، متفکر برجسته‌ی بازاریابی، تعریف ساده‌تری ارائه می‌دهد:

    «بازاریابی یعنی عملی که باعث ایجاد تغییر می‌شود.»

    از نگاه او، بازاریابی درباره‌ی همدلی، قصه‌گویی و خدمت به دیگران است.

    هر دو تعریف یادآور این نکته هستند که بازاریابی نوعی فریب یا دست‌کاری نیست. بلکه درباره‌ی کمک، درک، و حل مسائل واقعی انسان‌هاست.

    تفاوت بازاریابی، فروش و تبلیغات

    فروش بر بستن قرارداد تمرکز دارد و معمولاً در پایان سفر خرید مشتری اتفاق می‌افتد.

    تبلیغات فقط یکی از ابزارهای جعبه‌ابزار بازاریابی است؛ وسیله‌ای برای آگاهی‌بخشی و تأثیرگذاری بر ذهنیت مخاطب.

    اما بازاریابی همه‌چیز را شامل می‌شود: از توسعه‌ی محصول و تحقیقات بازار، تا قیمت‌گذاری، توزیع و خدمات پس از فروش.

    به بیان ساده: بازاریابی قبل از تولد محصول آغاز می‌شود و بعد از فروش آن ادامه دارد.

    جنبه‌ی انسانی بازاریابی

    بازاریابان بزرگ تا حدی روان‌شناس، جامعه‌شناس و استراتژیست هستند. آن‌ها فقط به داده‌های جمعیت‌شناختی یا کلمات کلیدی اکتفا نمی‌کنند، بلکه رفتار، باورها، نیازها و آرزوهای مردم را مطالعه می‌کنند.

    • چه چیزی مردم را به حرکت درمی‌آورد؟
    • از چه چیزی می‌ترسند؟
    • چه چیزی آن‌ها را برمی‌انگیزد؟


    این‌ها سوالاتی هستند که بازاریابی مؤثر را هدایت می‌کنند.

    جنبه‌ی انسانی بازاریابی یعنی عبور از اکسل‌ها و داشبوردها و ورود به ذهن و دل مخاطب. همدلی تبدیل به یک مزیت استراتژیک می‌شود. دانستن خواسته‌ی مشتری کافی نیست؛ باید بفهمی چرا آن را می‌خواهد، چه زمانی می‌خواهد و وقتی آن را دریافت کرد، دوست دارد چه احساسی داشته باشد.

    به همین دلیل است که مصاحبه با مشتریان، بازخورد کاربران و گفت‌وگو در انجمن‌ها، بسیار با ارزش هستند. این گفتگو‌ها الگوهایی از درد، آرزو، ناامیدی و شادی را آشکار می‌کنند. و از دل همین الگوها، داستان‌ها، پیشنهادها و کمپین‌های قدرتمند شکل می‌گیرند.

    یکی از عناصر کمتر دیده‌شده‌ی جنبه‌ی انسانی بازاریابی، کرامت انسانی است.
    مردم نمی‌خواهند به یک «سرنخ» یا «نرخ تبدیل» تقلیل داده شوند؛ آن‌ها خواهان احترام‌اند.
    بازاریابی همراه با همدلی یعنی برای زمان، هوش و احساسات مردم ارزش قائل باشی. یعنی جلب اعتماد، نه فقط توجه.

    فرقی نمی‌کند مشغول طراحی صفحه فرود باشی، یک کمپین اجرا یا محصولی طراحی کنی، سوال اصلی این است:

    «این کار چه احساسی در مخاطب ایجاد می‌کند؟»
    چون احساسات، تصمیم‌ها را هدایت می‌کنند.
    هر فرد در مسیر خودش قرار دارد، و بازاریابی خوب، همراه او در این مسیر است، نه به‌عنوان یک فریب‌دهنده، بلکه به‌عنوان راهنما.

    گذار از متقاعد کردن به درک کردن

    در گذشته، بازاریابی بیشتر درباره‌ی معرفی محصولات با پیام‌های هوشمندانه بود.
    کسب‌وکارها باور داشتند که اگر شعار تبلیغاتی درستی داشته باشند و بودجه‌ی رسانه‌ای کافی خرج کنند، می‌توانند مردم را قانع به خرید کنند.
    این مدل بر پایه‌ی «مزاحمت» ساخته شده بود، قرار گرفتن جلوی چشم مردم، چه بخواهند چه نخواهند.

    اما امروز این مدل در حال فروپاشی است.
    مصرف‌کنندگان امروزی آگاه‌تر، شکاک‌تر و قدرتمندتر از همیشه هستند.
    آن‌ها می‌توانند جایگزین‌ها را جستجو کنند، نظرات را بخوانند، قیمت‌ها را مقایسه کنند و در عرض یک چشم‌برهم‌زدن از تبلیغ‌ات عبور کنند.
    آن‌ها دیگر به این صداها گوش نمی‌دهند.

    بازاریابی مدرن دیگر درباره‌ی بلندتر فریاد زدن نیست؛ بلکه درباره‌ی عمیق‌تر گوش دادن است.
    بازاریابی مدرن به دنبال تأثیرگذاری واقعی است، نه فقط دسترسی گسترده.
    به‌جای اینکه ذهن کسی را تغییر دهی، تلاش می‌کنی او را درک کنی.

    این تغییر، بازاریابان را به انسان‌های کنجکاوتر تبدیل می‌کند.
    کنجکاوی باعث کشف می‌شود، کشف نیازهای برآورده‌نشده، مخاطبان نادیده گرفته‌شده، و روش‌های بهتر برای خدمت‌رسانی.
    بازاریابانی که امروز برنده‌اند، آن‌هایی هستند که بیشتر سوال می‌پرسند، فرضیه‌ها را آزمایش می‌کنند، و واقعاً به اثرگذاری کارشان اهمیت می‌دهند.

    قصه‌گویی، آموزش و محتوای مبتنی بر ارزش در حال جایگزینی روش‌های مبتنی بر فشار مستقیم فروش هستند.
    شخصی‌سازی و مرتبط بودن، مهم‌تر از حجم پیام‌ها شده‌اند.
    و روابط بلندمدت، ارزش بیشتری از تراکنش‌های کوتاه‌مدت دارند.

    وقتی دست از متقاعد کردن برمی‌داری و به درک کردن روی می‌آوری، همه‌چیز تغییر می‌کند:
    پیام‌ات شفاف‌تر می‌شود، محصول‌ات بهتر می‌شود، و مشتری‌ات به هوادار تبدیل می‌شود.

    در گذشته بازاریابی درباره‌ی فشار بود؛
    امروز درباره‌ی کشش است، با ایجاد هم‌نوایی عمیق با مردم.

    مردم فقط ویژگی نمی‌خواهند. آن‌ها معنا می‌خواهند، هم‌راستایی با ارزش‌هایشان، و تجربه‌ای شخصی.
    بهترین بازاریابان امروز، اول شنونده‌اند، بعد خالق.

    در نهایت

    اگر می‌خواهید در بازاریابی به مهارت برسید، باید با این طرز فکر شروع کنید:


    بازاریابی ابزار سلطه بر مردم نیست، بلکه پلی برای خدمت‌رسانی به آن‌هاست.

    در پست بعدی، بررسی خواهیم کرد که چگونه بازاریابی از کارهای ساده‌ی سنتی، به چشم‌انداز پیچیده و مبتنی بر فناوری امروزی سوق پیدا کرده است.

  • رهایی از رسانه‌های اجتماعی

    توییتر و اینستاگرام بیشترین وقت را از من تلف می‌کرد. تا همین دیروز. اپ‌ها را از روی موبایل پاک کردم و تقریبا بجز تلفن جواب دادن و کتاب خواندن کار دیگری با موبایل ندارم.

    تصمیم گرفتم وقتم را بهتر مصرف کنم، دست کم زمان تنها چیزی است که وقتی از دست رفت طور دیگری نمی‌توان آن‌را جبران کرد.

    کنار گذاشتن توییتر و اینستاگرام باعث شد به لیست کارهایی که دوست دارم انجام دهم دوباره فکر کنم. کارهایی که می‌توان در وقتهای مرده یا حتی برنامه‌ریزی شده انجام داد.

    لیست کارهای مورد علاقه من

    ۱. کشیدن طراحی ساده از محیط روزمره یا Urban Sketching

    ۲. مطالعه کتاب Power

    ۳. تمرین زبان عربی

    ۴. کار روی یک پروژه هوش مصنوعی در حوزه مارکتینگ

    ۵. نوشتن یک کتاب ساده در مورد اوصول پایه‌ای مارکتینگ

    ۶. وبلاگ‌نویسی هر روزه

    ۷. ایجاد یک باشگاه کتابخوانی در حوزه کسب و کار

    فعلا اینها به ذهنم می‌آید. شاید صفحه‌ای برای این کارها در وبلاگم درست کردم و روند پیشرفت هر کدام و تجربه خودم از هر کدام را نوشتم.

  • مجبور بودن: نیروی پنهانی که ما را به جلو هل می‌دهد

    آدمهای مجبور همیشه به جایی رسیده‌اند. اینها افرادی هستد که راهی ندارند و مجبور هستند دست به کار شوند.

    پدرم تعریف می‌کرد که خانواده‌شان توان مالی خوبی نداشته‌اند. برق نبود. اما او تصمیم داشت که دانشگاه قبول شود. در شبهای سرد آذربایجان برای اینکه بتواند درس بخواند می‌رفت زیر تیر چراغ برق توی کوچه می‌ایستاد و درس می‌خواند. او مجبور بود.

    اگر من کسب و کاری داشته باشم و مجبور باشم که روزی ۱۰۰ سفارش بگیرم چون مجبورم برای خودم راهی پیدا می‌کنم. تا پای جای برای رسیدن به این هدف می‌جنگم. چون مجبورم.

    ما آدمها کمتر مجبور می‌شویم. مجبور شدنی از آن نوع که انگار هوا را از شما گرفته باشند و مجبور باشید برای نفس کشیدن تقلا کنید. آنجا مجبورید راهی برای نفس کشیدن پیدا کنید یا بمیرید. مسئله مرگ و زندگی است. مجبورید.

    ما حوصله مجبور شدن را نداریم. مجبور که بشویم باید کلی وقت و انرژی بگذاریم و زحمت بکشیم و سخت بگیریم به خودمان.

    یک بار آقای سلیمانی موسس کاله تعریف می‌کرد که برای دادن حقوق کارمندان کاله، آن سالهای اول مجبور بوده تا نصف شب تدریس خصوصی کند تا بتواند از درآمد تدریس حقوق بدهد. مجبور بوده و این مجبور بودن باعث راه افتادن یکی از بزرگترین کسب‌وکارهای کشور شده است.

    حالا وقتی برای خودمان اهدافی تعریف می‌کنیم بهتر است آنها را طوری طراحی کنیم که این عامل مجبور بودن در آنها لحاظ شود و هر بار که به دست از تلاش بر داشتن فکر می‌کنیم یادمان باشد که ما جز تلاش کردن چاره دیگری نداریم.

    خیلی از اهدافی که انتخاب می‌کنیم عمدتا خیلی سطحی هستند. مثلا می‌خواهم پولدار شوم یا فلان ماشین یا خونه را بخرم. این نوع هدف‌گذاری را حتما شب عید انجام داد‌‌ه‌اید و بعد هم به دست فراموشی سپرده شده.

    هدفهایی که با نگاهی به مفهوم مجبور بودن طراحی می‌شوند عمق و انرژی بیشتری برای پیشرفت فراهم می‌کنند. مثلا کسی که می‌خواهد به صرف علاقه‌مندی به زبانهای جدید، زبان یادبگیرد و کسی که چون می‌خواهد مهاجرت کند و مجبور است زبان یادبگیرد و چاره دیگری ندارد.

  • ضرورت هوش مصنوعی اخلاق‌مدار: اصول، چالش‌ها و مسیرهای پیش‌رو

    مقدمه

    هوش مصنوعی (AI) از یک فناوری آزمایشگاهی به یکی از ارکان زندگی معاصر تبدیل شده است. از بهداشت شخصی‌سازی‌شده و حمل‌ونقل هوشمند گرفته تا حکمرانی الگوریتمی و پیش‌بینی جرم، سیستم‌های هوش مصنوعی اکنون قدرت تصمیم‌گیری‌ای را در اختیار دارند که پیش‌تر صرفاً در حیطه انسان بود. این نفوذ گسترده، در کنار وعده‌های بزرگ، مسئولیت اخلاقی بی‌سابقه‌ای نیز به همراه دارد.

    در حالی که این سیستم‌ها روزبه‌روز خودمختارتر، پیچیده‌تر و ناشفاف‌تر می‌شوند، پرسش اصلی دیگر این نیست که هوش مصنوعی چه می‌تواند انجام دهد، بلکه این است که چه باید انجام دهد. اخلاق در هوش مصنوعی یک انتخاب تجملی نیست؛ بلکه ضرورتی حیاتی است. این مقاله، اصول بنیادین اخلاق در هوش مصنوعی را بررسی کرده، چالش‌های اجرایی آن را تحلیل می‌کند و چارچوبی برای حکمرانی مسئولانه ارائه می‌دهد.

    تعریف هوش مصنوعی اخلاق‌مدار

    هوش مصنوعی اخلاق‌مدار به طراحی، توسعه و استفاده از سیستم‌های هوش مصنوعی اشاره دارد که با ارزش‌ها و اصول اخلاقی انسانی همراستا هستند. این حوزه، در تلاقی علوم کامپیوتر، فلسفه، حقوق و سیاست عمومی قرار دارد و به پرسش‌هایی کلیدی پاسخ می‌دهد:

    • آیا ماشین‌ها می‌توانند تصمیماتی بگیرند که بر زندگی انسان‌ها تأثیر می‌گذارد؟
    • در صورت بروز آسیب ناشی از هوش مصنوعی، مسئول کیست؟
    • چگونه می‌توان عدالت، حریم خصوصی و پاسخگویی را تضمین کرد؟

    هوش مصنوعی اخلاق‌مدار تنها به دقت فنی نیاز ندارد، بلکه مستلزم شفافیت اخلاقی نیز هست. این مفهوم ایجاب می‌کند که ملاحظات اخلاقی در تمام چرخه عمر سیستم‌های هوش مصنوعی، از مرحله جمع‌آوری داده‌ها و آموزش مدل‌ها تا استقرار و بازبینی مستمر، لحاظ شود.

    اصول بنیادین اخلاق در هوش مصنوعی

    ۱. عدالت و عدم تبعیض
    هوش مصنوعی نباید موجب بازتولید یا تشدید تبعیض‌های اجتماعی شود. نمونه‌های متعددی از تبعیض در حوزه‌هایی چون استخدام، اعطای وام و قضاوت کیفری نشان داده‌اند که مدل‌های الگوریتمی، در صورت استفاده از داده‌های مغرضانه، می‌توانند نابرابری‌های تاریخی را بازتولید کنند.

    ۲. شفافیت و قابلیت توضیح
    تصمیمات هوش مصنوعی باید برای انسان‌ها قابل درک باشد؛ به‌ویژه هنگامی که با حقوق بنیادین افراد در ارتباط است. پدیده «جعبه سیاه» در مدل‌های پیچیده، مانند یادگیری عمیق، چالش مهمی برای پاسخ‌گویی و اعتماد عمومی ایجاد می‌کند.

    ۳. پاسخ‌گویی و مسئولیت‌پذیری
    نظارت انسانی بر سیستم‌های هوش مصنوعی غیرقابل مذاکره است. سازمان‌ها باید مسئولیت مشخصی برای خروجی‌های سیستم‌های هوشمند تعریف کنند و اجازه ندهند آسیب‌های احتمالی به گردن «اشتباه سیستم» بیفتد.

    ۴. حریم خصوصی و حفاظت از داده‌ها
    رعایت حریم خصوصی و کرامت انسان‌ها در سیستم‌های هوش مصنوعی امری ضروری است. در عصری که داده‌ها ارزش اقتصادی یافته‌اند، هوش مصنوعی باید به اصل رضایت، حداقل‌سازی داده و استفاده هدفمند پایبند باشد.

    ۵. استقلال و کنترل انسانی
    در تمام مراحل، انسان باید صاحب تصمیم نهایی باشد. هوش مصنوعی باید نقش یاری‌رسان داشته باشد نه جایگزین؛ به‌ویژه در حوزه‌هایی همچون پزشکی، امور نظامی و قضایی.

    چالش‌های اخلاقی در عمل

    با وجود اجماع گسترده بر اصول فوق، اجرای آن‌ها در دنیای واقعی با دشواری‌هایی روبه‌روست:

    • تعصب الگوریتمی: حتی مدل‌هایی با نیت خیر، در صورت استفاده از داده‌های مغرضانه، ممکن است نتایج تبعیض‌آمیز تولید کنند.
    • ناشفاف بودن مدل‌ها: بسیاری از مدل‌های پیشرفته قابل درک یا بررسی نیستند و امکان نظارت و اصلاح آن‌ها دشوار است.
    • نقض حریم خصوصی: استفاده بی‌رویه از داده‌های شخصی، اغلب بدون رضایت آگاهانه، یکی از چالش‌های اصلی در حوزه اخلاق است.
    • خودمختاری در برابر نظارت انسانی: در مواردی مانند خودروهای خودران یا پهپادهای نظامی، یافتن توازن میان تصمیم‌گیری سریع ماشین و نظارت انسانی، یک معضل اخلاقی پیچیده است.

    چارچوب‌های نظارتی و حکمرانی

    تلاش‌هایی در سطح ملی و بین‌المللی برای تنظیم اخلاقی هوش مصنوعی صورت گرفته است:

    • توصیه‌نامه اخلاقی یونسکو (۲۰۲۱) به‌عنوان نخستین سند جهانی در این حوزه، اصولی چون حقوق بشر، تنوع و پایداری را مطرح می‌کند.
    • قانون هوش مصنوعی اتحادیه اروپا مدل ریسک‌محور را مطرح کرده و مقررات سخت‌گیرانه‌ای را برای کاربردهای پرخطر پیشنهاد می‌دهد.
    • هیئت‌های اخلاقی در شرکت‌ها نظیر گوگل و IBM، تلاش می‌کنند سازوکارهای خودنظارتی داخلی را توسعه دهند، اگرچه اثربخشی آن‌ها محل بحث است.

    با این حال، همچنان کمبود یک چارچوب جامع و بین‌المللی احساس می‌شود؛ چیزی شبیه به «توافق پاریس» در زمینه تغییرات اقلیمی.

    مطالعات موردی

    بخش سلامت
    ابزارهای تشخیص هوشمند می‌توانند احتمال خطای انسانی را کاهش دهند، اما باید نسبت به تعصبات داده‌ای حساس باشند. الگوریتم‌هایی که عمدتاً با داده‌های غربی آموزش دیده‌اند، ممکن است در تشخیص بیماری در اقوام غیرغربی دچار اشتباه شوند.

    بخش مالی
    سیستم‌های اعتبارسنجی هوشمند ممکن است نابرابری‌های مالی موجود را تشدید کنند. ساختارهای اخلاقی باید تضمین کنند که تصمیمات قابل توضیح بوده و سازوکار اعتراض برای کاربران فراهم باشد.

    بخش قضایی
    الگوریتم‌های پیش‌بینی جرم، اغلب به‌دلیل تمرکز بیش از حد بر جوامع اقلیت، مورد انتقاد قرار گرفته‌اند. این سیستم‌ها با تهدیدهایی همچون نقض حقوق شهروندی و نبود شفافیت مواجه‌اند.

    مسیرهای آینده

    برای حرکت به‌سوی آینده‌ای اخلاق‌محور، باید اقدامات زیر در دستور کار قرار گیرد:

    ۱. طراحی اخلاق‌مدار
    اخلاق باید از ابتدا در روند توسعه سیستم لحاظ شود. این شامل ارزیابی‌های اخلاقی پیشینی، چک‌لیست‌های طراحی اخلاقی و بررسی توسط تیم‌های مستقل است.

    ۲. مشارکت ذی‌نفعان
    هوش مصنوعی اخلاقی تنها در بستر مشارکت میان‌رشته‌ای قابل تحقق است. حضور متخصصان اخلاق، حقوق‌دانان، نمایندگان جوامع آسیب‌پذیر و مهندسان در فرایند طراحی، تضمین‌کننده فراگیری و عدالت است.

    ۳. نظارت و ارزیابی مستمر
    سیستم‌های هوش مصنوعی ایستا نیستند. برای شناسایی و رفع پیامدهای ناخواسته، پایش پیوسته از طریق ارزیابی‌های اخلاقی، بازخوردهای کاربری و حسابرسی الگوریتمی ضروری است.

    جمع‌بندی

    هوش مصنوعی ذاتاً نه اخلاقی است و نه غیراخلاقی؛ بلکه بازتابی از نیت توسعه‌دهندگان و کیفیت داده‌هاست. آینده این فناوری، یک انتخاب اخلاقی است. با قرار دادن اصول اخلاقی در قلب توسعه و پیاده‌سازی، می‌توان از ظرفیت‌های گسترده آن بهره برد، بدون آن‌که به کرامت انسانی آسیب وارد شود.

    در این فصل نوین از تاریخ بشری، باید به خاطر داشته باشیم: مسأله این نیست که آیا ماشین‌ها می‌توانند فکر کنند، بلکه این است که آیا ما می‌توانیم همچنان اندیشمند باقی بمانیم؟

    منابع و مطالعات بیشتر

    ۱. یونسکو (۲۰۲۱). توصیه‌نامه جهانی درباره اخلاق هوش مصنوعی.
    https://www.unesco.org/en/artificial-intelligence/recommendation-ethics

    ۲. IBM. اخلاق در هوش مصنوعی.
    https://www.ibm.com/think/topics/ai-ethics

    ۳. SAP. هوش مصنوعی اخلاقی چیست؟
    https://www.sap.com/resources/what-is-ai-ethics.html

    ۴. مرکز آننبرگ، دانشگاه USC. دوراهی‌های اخلاقی در هوش مصنوعی.
    https://annenberg.usc.edu/research/center-public-relations/usc-annenberg-relevance-report/ethical-dilemmas-ai

    ۵. Jobin, A., Ienca, M., & Vayena, E. (2019). چشم‌انداز جهانی راهنمایی‌های اخلاقی هوش مصنوعی. Nature Machine Intelligence.
    https://www.nature.com/articles/s42256-019-0088-2

    ۶. Mittelstadt, B., et al. (2016). اخلاق الگوریتم‌ها: نقشه‌برداری از مباحث. Big Data & Society.

    ۷. Fjeld, J., et al. (2020). هوش مصنوعی اصول‌محور. مرکز اینترنت و جامعه دانشگاه هاروارد.
    https://cyber.harvard.edu/publication/2020/principled-ai

  • بازگشت همه به سوی وبلاگ شخصی

    حالا دیگر شورش درآمده. یک پرامپ می‌دهی به هوش مصنوعی برایت یک پست وبلاگ همه چیز تمام سئو شده‌ی تر و تمیز می‌نویسد. بعد هم با  n8n همه را می‌دوزی بهم و دیگر کاری لازم نیست انجام بدهی. در حالی که داری از نوشیدن یک فنجان چای لب دوز لب سوز قند پهلو لذت می‌بری هوش مصنوعی پستها را نوشته و بهم لینک کرده و منتشر می‌کند و رتبه سایت تو هم پیش گوگل بهتر می‌شود.

    همین خودکار شدن اما، شروع پایانی است بر این بازار مکاره جذب مخاطب فله‌ای با تولید محتوای هوش مصنوعی زده یا حتی قلاب زده.

    اگر در صنف تولید محتوا و بازاریابی دیجیتال کار کرده باشید حتما کلمه قلاب یا به قول اجنبی Hook به گوشتان خورده. ساده‌اش این می‌شود که چیزی است برای جلب توجه مخاطب. چیزی که باعث شود مخاطب نیم نگاهی به این محتوا داشته باشد. همه اینها برای این است که دنبال دیده شدن هستیم. می‌خواهیم توجه همه را جلب کنیم و به قولی همه درگیر اقتصاد توجه شده‌ایم.

    من بعد از سالها کار حرفه‌ای کردن با برندهای مختلف در حوزه تولید محتوا و دیجیتال مارکتینگ و ساختن مخاطبان چند میلیونی برای برندهایی مثل کاله و ویتانا و … دست کم در مورد وبلاگ شخصی نظر دیگری دارم.

    با تغییر مختصات اینترنت و با رشد استفاده از هوش مصنوعی دیگر وبلاگها یا مجلات آنلاینی که به بحث آموزش می‌پرداختند و یا از روی دست هم کپی می‌کردند جایی نخواهند داشت. پاسخ هر سوالی را هوش مصنوعی به راحتی می‌دهد و مطمئن هم می‌شود که حتما درست متوجه شده باشید.

    پس حالا فقط جا برای محتوایی وجود دارد که خود شما تولید کرده باشید و عموما از تجربه صحبت می‌کند که یک تجربه خاصی است که شما از درگیر شدن با کاری به دست آورده‌اید. این یعنی محتوای خوب و به درد بخور. یعنی من بنشینم پای صحبت شما و از تجربه‌ زیسته شما بشنوم و یاد بگیرم.

    خب حالا چرا وبلاگ شخصی؟ چرا روی شبکه‌های اجتماعی محتوا تولید نکنیم؟ کسی که وبلاگ ما را نخواهد خواند. تازه ویدیو باشد که بهتر است بیشتر دیده می‌شود.

    پاسخ همه این سوالها در یک چیز است. باید از عدد و رقم فاصله گرفت. یعنی تعداد مخاطب اصلا اهمیتی ندارد، چیزی که مهم است کیفیت خواننده است. اگر من مطلبی بنویسم که حتی نزدیک‌ترین دوست من حوصله خواندن آن‌را نداشته باشد چه فایده خواهم برد از خوانده شدن آن توسط غریبه‌ها.

    اگر مطلب ماندگار ۱۰۰۰ طرفدار واقعی را خوانده باشید می‌بیند که منطق خوبی برای این کار ذکر شده. خلاصه مقاله می‌گوید اگر ۱۰۰۰ طرفدار واقعی داشته باشد که هر کدام حاضر باشد در سال ۱۰۰ دلار هزینه کند درآمد خوبی خواهید داشت.

    به همین شکل اگر این وبلاگ فقط ۱۰۰۰ خواننده با کیفیت پیدا کند که من و خدمات من را بشناسند و بدانند که کار من طراحی و راه‌اندازی سیستم‌های فروش و بازاریابی در کسب‌وکارهای B2B است خواهم توانست مشتری‌های بیشتری برای خودم پیدا کنم تا اینکه در یک رسانه اجتماعی چند صدهزار آدمی من را دنبال کنند که گاهی ممکن است یکی از مطالب من را سرسری رد کرده باشند.

    وبلاگ شخصی به شما این اجازه را نمی‌دهد که با عدد و رقم سر خودتان را شیره بمالید. اینجا باید مطلبی بنویسید که اگر حتی کسی هم آن را نخواند دست کم نوشتنش ایده‌های جدیدی را در ذهن شما روشن کند.

    اما من اینجا به جای فکر کردن به قلاب و هوک و سئو و مخاطب میلیونی فقط به دوستانم فکر می‌کنم و سعی می‌کنم ایده‌هایی که ممکن است به دوستانم در حل مسائلشان کمک کند را به اشتراک بگذارم.

    به نظرم بد نیست که دوباره همه به وبلاگ نویسی و نوشتن روی بیاوریم که نوشتن مادر همه انواع تولید محتوا است.